پارساپارسا، تا این لحظه: 13 سال و 11 روز سن داره

شیرین عسل مامان

مريضي پارسا

امروز پارسا وارد 8 ماهگي شد بردمش دكتر ميگه علاوه بر الرژي كم خوني هم داره تو رو خدا برام دعا كنيد رفتم آزمايش دادم خدا كنه خطرناك نباشه قطره آهن را هم نمي خوره نمي دونم چكار كنم
9 آذر 1390

دكتر علي شريعتي

موشي در خانه تله موشي ديد و به مرغ و گاو و گوسفند خبر داد،همه گفتند : تله موش مشكل توست به ما ربطي ندارد!ماري در تله موش افتاد و زن خانه را گزيد. از مرغ برايش سوپي درست كردند،گوسفند را براي عيادت كنندگان سر بريدند.زنه مُرد وگاو را يراي مراسم ترحيم كشتند وتمام اين مدت موش در سوراخ ديوار مينگريست و مينگريست..                                                        ...
8 آذر 1390

درد دل با فرزندانم

عزيزان دلم پري ناز خوشگلم دختر نازممممممممممم  پسر گلم پارساي عزيز نمیدونم چی باید بگم نمیدونم چطوری باید شاکرخدای مهربون باشم به خاطر داشتن شما عزیزانم شماها دارید هرروز بزرگ تر میشید و من در حسرت دیروز شمامانده ام هر روز شیرین تر هر روز شیطون تر هر روز هوشیارتر فقط دلتنگم ،دلتنگ روزایی که دارم از دست میدم روزایی که شما در کنارم هستید و به رویم میخندید و به من احتیاج دارید میدونم روزی میرسه که خود کفا میشید و تمام نیازهايتون رو خودتون برآورده می کنید و دیگر به مامان شيوا و بابا بهزاد احتیاجی ندارید درست مثل خود من درست مثل تمام انسانهای دیگه فرشته هاي ب...
7 آذر 1390

قصه گرگ در لباس گوسفند

روزی روزگاری یک گرگ بدجنس برای پیدا کردن غذا دچار مشکل شد. چون گله ای که  برای چرا به آن کوه و چمنزار می آمد یک چوپان دلسوز و یک سگ دقیق داشت. آنها مواظب هر اتفاقی در گله بودند.                                              روزی روزگاری یک گرگ بدجنس برای پیدا کردن غذا دچار مشکل شد. چون گله ای که  برای چرا به آن کوه و چمنزار می آمد یک چوپان دلسوز و یک سگ دقیق داشت. آنها مواظب هر اتفاقی در گله بودند....
7 آذر 1390

شعرهاي كودكانه

  خروسه می‌گه قوقولی قوقو سلاملکم آقا کوچولو. ا فتاده تو حوض یه دونه هلو هلو هلو برو تو گلو شعر بازي   آی بازی بازی بازی   دارم میرم به بازی   بازی قایم موشک   با پیشی ناز کوچک   چشم میذارم همیشه   تا پیشی قایم بشه   آی بازی بازی بازی   دارم میرم به بازی       بازی قایم موشک   با پیشی ناز کوچک   چشم میذارم همیشه   تا پیشی قایم بشه   پیشی جونم قشنگه   کوچیک اما زرنگه   قایم میشه زیر تخ...
7 آذر 1390

در تنهایی مراقب افکارت باش

ر  در زندگی مواظب ۳ چیز باش :          در تنهایی مراقب افکارت باش          در خانواده مراقب رفتارت باش          در جامعه مواظب گفتارت باش ******** ۲.   مهم نیست که تو چقدر داری،مهم آن است که تو چقدر میبخشی       مهم نیست که تو چقدر زنده ای،مهم این است که تو چقدر زندگی میکنی       مهم نیست که تو چقدر درد میکشی،مهم این است که تو چقدر صبر میکنی         مهم نیست که برای تو چه اتفاق م...
7 آذر 1390

روزي كه تو مرا در دوران پيري ببيني.

روزي كه تو مرا در دوران پيري ببيني.  سعي كن صبور باشي و مرا درك كني... اگر من در هنگام خوردن غذا  خود را كثيف مي كنم، اگر نميتوانم خودم لباسهايم را بپوشم، صبور باش. و زماني را به خاطر بياور كه من ساعتها از عمر خود را صرف آموزش همين موارد به تو كردم. بقیه در ادامه مطلب روزي كه تو مرا در دوران پيري ببيني.  سعي كن صبور باشي و مرا درك كني... اگر من در هنگام خوردن غذا  خود را كثيف مي كنم، اگر نميتوانم خودم لباسهايم را بپوشم، صبور باش. و زماني را به خاطر بياور كه من ساعتها از عمر خود را صرف آموزش همين موارد به تو كردم. اگر در هنگام صحبت با تو، مطلبي را هزار بار تكرار می کنم حرفم را قطع نکن وبه من ...
6 آذر 1390

برداشت درونیه شما چیه

آهنگري بود كه پس از گذران جواني پر شر و شور تصميم گرفت روحش را وقف خدا كند. سال‌ها با علاقه كار كرد، به ديگران نيكي كرد، اما با تمام پرهيزگاري، در زندگي‌اش چيزي درست به نظر نمي‌آمد حتي مشكلاتش مدام بيشتر مي‌شد. آهنگري بود كه پس از گذران جواني پر شر و شور تصميم گرفت روحش را وقف خدا كند. سال‌ها با علاقه كار كرد، به ديگران نيكي كرد، اما با تمام پرهيزگاري، در زندگي‌اش چيزي درست به نظر نمي‌آمد حتي مشكلاتش مدام بيشتر مي‌شد. يك روز عصر، دوستي كه به ديدنش آمده بود و از وضعيت دشوارش مطلع شد، گفت: واقعاً عجيب است. درست بعد از اين كه تصميم گرفته‌اي مرد خدا ترسي بشوي، زندگي‌ات بدتر شده. نمي&z...
5 آذر 1390