شاید خیلی زود دیر شود و شاید........
پیرمرد نارنجی پوش در حالی که کودک را در آغوش داشت با سرعت وارد بیمارستان شد و به پرستار گفت:
خواهش می کنم به داد این بچه برسید.بچه ماشین بهش زد و
فرار کرد...
پرستار:این بچه نیاز به عمل داره باید پولشو پرداخت کنید.
پیرمرد:اما من پولی ندارم پدر و مادر این بچه رو هم نمی
شناسم.خواهش می
کنم عملش کنید من پول و تا شب براتون میارم...
پرستار:با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه صحبت کنید.
...اما دکتر بدون اینکه نگاهی به کودک بیندازد
گفت:این قانون بیمارستانه.باید پول قبل از عمل پرداخت بشه.
اما صبح روز بعد..
دکتر بر سر مزار دختر کوچکش اشک می ریخت...
و چه قدر زود دیر می شود...
یه چیزایی هیچ وقت یادت نره
- وقتی با یک انگشت به کسی اشاره میکنی بیاد داشته باش که سه انگشت دیگه به طرف خودمان است.
- اگه به چیزی که دوست داری نرسی هرگز اون چیز رو دوست نداشتی.
- به همه عشق بورز به تعداد کمی اعتماد کن و به هیچ کس بدی نکن.
- پیروز شدن یعنی انکه بعد از هر شکست از جای خود بلند شوید.
- اگه به چیزی که دوست داری نرسی هرگز اون چیز رو دوست نداشتی.
- به همه عشق بورز به تعداد کمی اعتماد کن و به هیچ کس بدی نکن.
- پیروز شدن یعنی انکه بعد از هر شکست از جای خود بلند شوید.
- برای رسیدن به جاهایی که هرگز نرسیده اید باید راهایی بروید که هرگز نرفته اید.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی