پارساپارسا، تا این لحظه: 13 سال و 12 روز سن داره

شیرین عسل مامان

جوك هاي باحال

1390/9/21 2:33
نویسنده : شیوا
4,596 بازدید
اشتراک گذاری

 

غضنفر ميره دكتر مي گه من شبا خواب مي بينم با خرا فوتبال بازي مي كنم. دكتر مي گه بيا اين قرصا رو

بخور مي گه: مي شه از فردا بخورم امشب فيناله

 ۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرشباهنگ Shabahang's Pictures ۩۞۩  ۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرشباهنگ Shabahang's Pictures ۩۞۩

طرف داشته یکی رو بدجور میزده اما مدام داد میزده: کمک! کمک! بهش میگن بابا تو که داری اینو میزنی
 
کمک کمک کردنت چیه دیگه؟ میگهآخه این گفته اگر بلند شم لهت می کنم!!
 
     
تنبله میفته توی جوب، میگه: هرکی منو ورداشت مال خودش!!!
 
                      
 
دختر: مامان من زن این مرد نمی شم!
مادر: چرا دخترم؟ مگه این مرد چه عیبی داره؟
دختر: اون به جهنم اعتقاد نداره مامان!
مادر:تو با اون ازدواج کن، من خودم کاری می کنم که جهنم رو از نزدیک ببینه!!!


              بقيه در ادامه مطلب

غضنفرميره دكتر ميگه آقاي دكتر به نظر شما من 100 سال عمر مي كنم؟

دكتر ميگه: سيگار مي كشي؟ميگه:نه.عرق؟نه.ترياك؟نه.غذاي چرب؟نه.

دكتر ميگه:پس مي خواي 100 سال زنده بموني چه غلطي بكني؟

 

شوهر: عزیزم همیشه صحبت کردن با تلفنت چند ساعت طول می کشید اما این بار فقط یه ساعت

صحبت کردی. معلومه که هوای جیب شوهرتو داری!

زن: نه بابا جوک نگو واسه خودت، شماره رو اشتباهی گرفته بودم!!!

 

مادر زن

مادری برای دیدار دخترش به خانه ی داماد رفت.دید دخترش گریه می

كند.

پرسید:عزیزم چرا گریه می كنی؟

گفت:شوهرم از خانه فرار كرده و نمی دانم كجا رفته است.مادرش

گفت:حتماً پای زنی در كار است! دختر گفت: همین طوره كه می

گویی! پای زنی در میان است، مادر عصبانی شد و فریاد زد این زن

كیست!

دختر گفت:مامان! خود شما هستی، شوهرم همین كه شنید شما به

این جا می آیی از خانه فرار كرد.

پیشنهاد ازدواج

در عهد حضرت مسیح(ع)شخصی مادر پیرش را در زنبیلی می

گذاشت و هر جا می رفت،همراه خودش می برد. روزی حضرت

عیسی او را دید؛ به وی فرمود آن زن كیست؟

گفت:مادرم است.

فرمود:او را شوهر بده.

گفت:پیر است و قادر به حركت نیست.پیر زن دستش را از زنبیل بیرون

آورد و بر سر پسرش زد و گفت:ای بی شرم! تو بهتر می فهمی یا

پیغمبر خدا؟!

 

مجلس ترحیم

زنی به شوهرش گفت:چرا ناراحتی؟ او گفت:برای این كه من سه بار

به مجلس ترحیم زن دوستم رفته ام؛ ولی او یك بار هم نیامده!

 

بهترین دقایق زندگی
اولی:بهترین دقایق زندگیت چه وقتی است؟

دومی:وقتی كه زنم خواب است.

 

آدم احمق
زن و شوهری خواب بودند.ناگهان زن شروع به نالیدن كرد.شوهر بلند

شد همسرش را بیدار كرد و علت ناله ی او را جویا شد.

زن گفت:خواب دیدم كه مرده ام و می خواهند دفنم كنند.شوهر

گفت:پس من چه قدر احمق بودم كه تو را بیدار كردم.

 

زنان خیاط
یكی از دیگری پرسید اگر یك زن در روز یك پیراهن بدوزد، دو زن چند

پیراهن خواهند دوخت.پاسخ داد: نصف پیراهن.

چون این ها با هم حرف می زنند و فرصت دوختن یك پیراهن هم پیدا

نمی كنند.

مورچه ی عاشق
مورچه ی نری عاشق مورچه ی ماده ای شد، مورچه ی ماده

گفت:مهر من آن است كه این كوه خاك را از جلوی من برداری و به

جای دیگری ببری، گفت باشد، می برم، همین كه مشغول حمل خاك

ها شد مورچه ی سوّمی آمد و از جریان باخبر شد و گفت: مگر تو این

مقدار عمر داری كه چنین شرطی را قبول كردی؟

مورچه ی عاشق گفت:دوست عزیزم می دانم كه مرا این اندازه مهلت

و عمر نیست؛ ولی به این خوشم كه در طریق وصال محبوب و

معشوقم هستم، به عشق او كار می كنم، و اگر هم بمیریم در راه

عشق محبوبم جان داده ام.

بركت ازدواج

شخصی می گفت ازدواج خیلی بركت دارد.خود من قبلاً چیزی نداشتم

ولی الان كلّی بدهی دارم!

مادر زن

مادر زن: خوب، داماد عزیزم از كار و بارت كه راضی هستی؟

داماد:آره دیروز یك ماشین لباسشویی خریده ام و كارم كمی سبك

شده است.

تكرار نشود
اولی: دیروز چرا غایب بودی؟

دومی:ازدواج كردم.

اولی: دیگر تكرار نشود.

زن شكارچی

زن از موش، موش از گربه، گربه از سگ، سگ از گرگ، گرگ از شیر،

شیر از شكارچی، شكارچی از زنش می ترسد.

شوهر خوب
زن ها اول یك چیز می خواهند و آن شوهر خوب است و بعد همچی.

زن متوفی
سخنرانی در ختم مردی گفت:تأسف از این كه این مرد مُرد و زن35

ساله او مانده است.زن از پشت پرده گفت آقا من18 سال بیشتر

ندارم.

داماد خوش شانس
اولی:مادرزن من روزی یك بار می آید به خانه ی ما.

دومی:مادر زن من یك بار بیشتر نیامده.

اولی:چه قدر خوش شانسی!

دومی:بلی اما او هنوز از آن زمانی كه آمده بیرون نرفته!

جهنم واقعی

روزی دختر خانمی كه به تازگی با پسری نامزد شده بود، به مادرش

گفت:ننه جون، می خوام نامزدی مو با منوچهر به هم بزنم!

مادرش با ناراحتی گفت:وا خاك عالم بر سرم چرا دخترم؟!

دختر خانم گفت:برای این كه منوچهر اصلاً به جهنم اعتقاد ندارد و

میگه جهنم وجود نداره!

مادرش لبخندی زد و گفت:صبر كن همان سال اول ازدواج با تو جهنم

جلوی چشمانش روشن می شه و می فهمه جهنم واقعی چیه؟!

شروط ازدواج
شخصی چهل شرط برای ازدواج اش قرار داده بود.از جمله: قیافه،

مدرك، شغل مناسب و . . . بعد از پیدا كردن فرد مورد نظرش باز

ناراحت بود.گفتند:چرا ناراحتی؟گفت:به خاطر این كه خرّ و پف نكردن او

را یادم رفت در ردیف شروط بنویسم.


میهمان ناخوانده
سه نفر به اتفاق هم به باغی رفتند و طبق قرار بین خودشان هر كدام

(سهم) خود را پرداخت.در این وقت مرد چهارمی بر آن ها وارد شد،

خواستند او را شیرفهم كنند كه هر كس سهم خود را پرداخته و او

زیادی است.

اولی گفت:ما برای مدت یك هفته در این جا هستیم، تهیه صبحانه و

چایی به عهده ی من است، تهیه ناهار به عهده این آقا و تهیه شام به

عهده ی آن آقا است، خوب تو این جا چه كار می كنی؟

چهارمی گفت:طی این یك هفته كه ما این جاییم، خوردن و خوابیدن و

٠استراحت هم به عهده ی من، دیگه از من چی می خواهید؟!

جوان شرور

در روستایی جوان شروری زندگی می كرد و مردم از آزار او به ستوه

آمده بودند و راهی برای كنترل او پیدا نمی كردند تا این كه به كدخدای

ده گفتند: چاره چیست؟او گفت:به او زن دهید!این جوان بعد ازدواج،

روزی برای خرید نان به بیرون رفت بعد از خرید نان، سگی به دنبال او

می آمد.چند بار سگ را دور كرد و آن حیوان هم چنان دنبال او می

آمد.آخرین بار به ناچار از راه تهدید وارد شد و گفت:اگر مرا رها نكنی

به كدخدا می گویم زنت بدهد.

طلاق!
مردی برای طلاق خانمش به دادگاه رفت.رئیس دادگاه از او پرسید

خوب آقاجان بفرمایید به چه دلیل می خواهید از خانمتان جدا

شوید؟مرد جواب داد:آقای رئیس! مدت سه سال است كه زنم به

شدت عصبانی می شود و با اندك اختلافی هر چه كاسه و بشقاب

دستش می رسد به طرف من پرتاب می كند.

رئیس دادگاه:صبر شما قابل تقدیر است؛ ولی چه طور شد شما حالا

به فكر طلاق افتادید.

مرد:آخه قربان! حدود15 روز است كه نشانه گیری زنم ردخور نداره.

زن بدقیافه

زنی بد رویی روزی بیمار شد،به شوهرش گفت:اگر بمیرم چه می

كنی! او گفت:اگر نمیری چه كنم!

سر و صدای خانم ها

عده ای از جهان گردان به تماشای آبشار نیاگارا رفته بودند؛ پس از چند

لحظه، راهنمای جهانگردان با عصبانیت فریاد زد:اگر خانم ها ساكت

شوند، به خوبی می توانید صدای غرش این آبشار عظیم را هم

بشنوید.



یك روز عمو یك روز زن عمو!

عروس خانم تنبل در خانه كار نمی كرد.مادرشوهر و پدرشوهر قرار

گذاشتند تا به تازه عروس بفهمانند كه جارو كردن و كارهای منزل

وظیفه اوست.

روز بعد تا مادر شوهر جارو كند؛ پدر شوهر گفت:نَه نَه! جارو را بده به

من برای شما زشت است.عروس پوست كلفت گفت:دعوا نداره! یك

روز عمو و یك روز زن عمو!

 

 

 



مرد خوشبخت
زن:عزیزم! یادته روز خواستگاری وقتی ازت پرسیدم چرا می خوای با

من ازدواج كنی، چی گفتی؟

شوهر:آره، خوب یادمه.گفتم:می خواهم یك نفر را در زندگی خوشبخت كنم.
زن:خوب، پس چی شد؟

شوهر:خوب خوشبخت كردم دیگه.

زن:چه كسی رو؟

شوهر:همون بنده خدایی رو كه ممكن بود با تو ازدواج كنه!


شوهر با تربیت
اولی:یك سال است كه با زنم حرف نزده ام.

دومی:چرا؟ مگر باهاش قهری؟

اولی:نه؛ ولی من عادت ندارم وسط حرف كسی حرف بزنم!

چرا بچه دار نمی شوی
اولی:چند ساله كه ازدواج كرده ای؟
دومی:ده سال

اولی:پس چرا بچه دار نمی شوی؟

دومی:آخر صاحب خانمون نمی ذاره.

در بیمارستان
زنی كه در بیمارستان بستری بود به شوهرش گفت: ناراحت نباش

من دو روز دیگر برمی گردم.شوهرش گفت:من هم از این ناراحتم.

شعار زندگی
شعار زندگی چیه؟ چهار عمل اصلیه.

خوبی ها را تقسیم كنیم؛ كینه ها را تفریق كنیم؛ ایثارها را ضرب كنیم؛

نیروها را جمع كنیم.

چهار عمل غیراصلی
.

اشك زن، منهای حرف حساب، به علاوه ی چند تا حرف قلمبه، تقسیم

بر چند ساعت قهر و افاده، ضرب در مقداری كرشمه، مساوی است با

گول خوردن مرد و روانه ی بازار شدن برای خرید.

 
مرد، این موجود بیچاره!
 
وقتی به دنیا میاد، همه حال مامانشو می پرسن! وقتی ازدواج می
 
کنه همه می گن چه عروس خوشگلی! وقتی می میره همه می گن
بیچاره زنش!

 

 

 

زن : بازم جلو جمع به من گفتی نادون؟

شوهر : ببخشید عزیزم! نمی دونستم این راز باید فقط بین من و تو

باقی بمونه!! 

(البته این جوک مال زن و شوهر های ده ها سال قبله. چون الان کدوم

شوهری جرات داره به زن خودش این طوری حرف بزنه؟ اگرم جنون

بگیره و همچین حرفی بزنه، حسابش با کرام الکاتبینه!!) 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)